بی نظر داده پیامی،لب به غم داده سلامی
دل به زر پیچیده کامی،عشق دختر دار را
گو چه زیبا گفته بودی،دل به دیباچه سرودی
بَه تو یک دریاچه بودی،غرق در آبار را
راه همواری خریده،از خدا ترسش پریده
زندگی اشکش چشیده،تک به تک در زار را
عار بر تو بوسه هایت،در تسلی خنده هایت
در خوشی ها ناله هایت ،تیر زد دلدار را
عشق دیگر گشته بودی،مهر یک عابر زدودی
باز می گویی حسودی،سر نزن دیوار را
دُر که بردی عشق کردی،مدتی دل مشق کردی
با زبان دل فتق کردی،خانه ام آوار را
تا که جانی در کشیدم،خستگی ها را دریدم
در جدایی ها نهیدم،تو پشیمان کار را
باش با هر درد و زارت،انبار کن خروار بارت
از هر دری پیچیده کارت،ختم در اسرار را
دل به سه ساله نهاندی،پیش مامانت سپردی
عشق زیبایی کشاندی،تو دلت مختار را
پدرم اشکم فتاده،بر لب خالش نهاده
سیل زد دریای زاده،در دل بیدار را
با خودم دردم کشیدم،عشق بی حاصل خریدم
نیش بوسیدنت دیدم،آخرش چون مار را
گشت و دیدارت تمام است،اشک نم بارت ختام است
عشق سر کارت سلام است،با نیش نَکَن زنگار را
ای رستگار ای رستگار،در مانده ای در آن دیار
بس کن از این افکار عار،آسوده کن سردار را
یک شمع مانده در سراب،یک عمر خوانده بی حجاب
تا کی جسد خیست در آب،بیدار شو در خوار را
دیوانه وار آمده ای،چون سایه وارم گشته ای
هر جا پناهم رفته ای،روزه بگیر افطار را
دین و یقینت خوانده ام،یار امینت مانده ام
باغ غریبت جسته ام،با قاب دل زیوار را
مهر از گلم رنده شده،ترس از دلم کنده شده
عشق در تنم کشته شده،پی کلبه ات شن زار را
به قول شاعر:
(خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج)
بار اول تاختی در آتشت
انباشتی درد و محن در بالشت
جاسم ثعلبی 05/11/1390
:: برچسبها:
ای رستگار ای رستگار ,
:: بازدید از این مطلب : 1658
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0